×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

هیچکس ویک گیتار لید . در خلوت تنهایی

خلوت دل

× در این وبلاگ سعی خواهد شد بهترین آهنگ ها - عکس ها - وشعر ها و پیام های کوتاه و مطالب و دانستنی های جالب دیگرارائه داده شود
×

آدرس وبلاگ من

hichkasmoon.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hichkas.moon

شعر هایی از مریم حیدر زاده

به خونه ی خودتون (هیچکس) خوش آمدید

 

 

دلم مي خواد يه چيزي رو بدوني
ديگه نه عاشقي نه مهربوني
 منم ديگه تصميمم رو گرفتم
اصلا نمي خوام كه پيشم بموني
ديشب كه داشتم فكرام و مي كردم
ديدم با تو تلف شده جووني
يه جا يه جمله ي قشنگي ديدم
عاشقو بايد از خودت بروني
چه شعرايي من واسه تو نوشتم
 تو همه چيز بودي جز آسموني
يادت مياد منتم رو كشيدي ؟
تا كه فقط بهت بدم نشوني ؟
يادت مي اد روي درخت نوشتي
 تا عمر داري براي من مي خوني ؟
يادت مياد حتي سلام من رو
 گفتي به هيچ كس نمي رسوني
 حالا بيار عكسامو تا تموم شه
 اگر كه وقت داري اگه مي توني
 نگو خجالت مي كشي مي دونم
تو خيلي وقته ديگه مال اوني
خوش باشي هر جا كه مي ري الهي
واست تلافي نكنه زموني
 
 
كاشكه يه روز با همديگه سوار قايق مي شديم
دور از نگاه ادما هر دومون عاشق مي شديم
كاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا مي گرفت
 گلاي سرخ دلمون كاش بوي دريا مي گرفت
كاش تو هواي عاشقي ليلي و مجنون مي شديم
باد كه تو دريا مي وزيد ما هم پريشون مي شديم
كاش كه يه ماهي قشنگ براي ما فال م يگرفت
برامون از فرشته ها امانتي بال مي گرفت
با بال اون فرشته ها تو آسمون پر مي زديم
به شهر بي ستاره ها به آرومي سر مي زديم
شب كه مي شد امانت فرشته ها رو مي داديم
مامونو مي بستيم و به ياد هم مي افتاديم
كاشكه تو درياي قشنگ خواب شقايق مي ديديم
خواب دو تا مسافر و عشق و يه قاشق مي ديدم
كاشكه مي شد نيمه شب با همديگه دعا كنيم
خداي آسمونا رو با يك زبون صدا كنيم
بگيم خداي مهربون ما رو ز هم جدا نكن
هرگز به عشق ديگري ما رو مبتلا نكن
كاش مقصد قايق ما يه جاي دور و ساده بود
كه عكس ماه مهربون رو پنجره اش افتاده بود
كاش اونجا هيچ كسي نبود
يه وقتي با تو دوست بشه
تو نازنين من بودي مثل حالا تا هميشه
كاشكه به جز من هيچ كسي اين قدر زياد دوست نداشت
يا كه دلت عشق منو اول عشقاش مي گذاشت
كاش به پرنده بودي و من واسه تودونه بودم
شك ندارم اون موقع هم اين جوري ديوونه بودم
كاش تو ضريح عشق تو يه روز كبوتر مي شدم
يه بار نگاه مي كردي و اون موقع پر پر مي شدم
كاش گره دستامونو اين سرنوشت وا نمي كرد
كاش هيچ كدوم از ما دو تا هيچ دوستي پيدا نمي كرد
كاش كه مي شد جدايي رو يه جايي پنهون بكنيم
خاراي زرد غصه رو از ريشه ويرون بكنيم
كاش كه با هم يه جا بريم كه آدماش آبي باشن
شباش مثه تو قصه ها زلال و مهتابي باشن
كاشكه يه روز من و تو رو تو دريا تنها بذارن
تو قايق آرزوها يه روز مارو جا بذارن
اون وقت با لطف ماهيا دريا رو جارو بزنيم
بسوي شهر آرزو بريم و پارو بزنيم
بريم يه جا كه آدماش بر سر هم داد نزنن
به خاطر يه بادبادك بچه ها فرياد نزنن
بريم يه جا كه دلها رو با يك اشاره نشكنن
بچه ها توي بازيشون به قمريا سنگ نزنن
جايي كه ما بايد بريم پشت در زندگيه
عادت مردمش فقط عشقه و آشفتگيه
چشمامونو مي بنديم و با هم ديگه مي ريم سفر
يادت باشه اينجا هوا غرق يه دلواپسيه
اما از اينجا كه بريم فقط گل اطلسيه
ترو خدا منو بدون شريك شادي و غمت
مثل هميشه عاشقت مثل گذشته مريمت
 
 

به روي گونه تابيدي و رفتي
مرا با عشق سنجيدي و رفتي
تمام هستي ام نيلوفري بود
تو هستي مرا چيدي و رفتي
كنار اتظارت تا سحر گاه
شبي همپاي پيچك ها نشستم
تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

 تمناي مرا ديدي و رفتي
شبي از عشق تو با پونه گفتم
دل او هم براي قصه ام سوخت
غم انگيزست توشيداييم را
به چشم خويش فهميدي و رفتي
چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست
ولي دل رابه چشمت هديه كردم
سر راهت كه مي رفتي تو آن را

 به يك پروانه بخشيدي و رفتي
صدايت كردم از ژرفاي يك ياس
به لحن آب نمناك باران
نمي دانم شنيدي برنگشتي
و يا اين بار نشنيدي و رفتي
نسيم از جاده هاي دور آمد
نگاهش كردم و چيزي به من نگفت
توو هم در انتظار يك بهانه
از اين رفتار رنجيدي و رفتي
عجب درياي غمناكي ست اين عشق
ببين با سرنوشت من چها كرد
تو هم اين رنجش خاكستري را
ميان ياد پيچيدي و رفتي
تمام غصه هايم مقل باران
فضاي خاطرم را شستشو داد
و تو به احترام اين تلاطم
فقط يك لحظه باريدي و رفت ي
دلم پرسيد از پروانه يك شب
چرا عاشق شدي در عجيبي ست
و يادم هست تو يك بار اين را
ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي
تو را به جان گل سوگند دادم
فقط يك شب نيازم را ببيني
ولي در پاسخ اين خواهش من
تو مثل غنچه خنديد و رفتي
 دلم گلدان شب بو هاي رويا ست
پر است از اطلسي هاي نگاهت
تو مثل يك گل سرخ وفادار
كنار خانه روييدي و رفتي
تمام بغض هايم مثل يك رنج
شكست و قصه ام در كوچه پيچيد
ولي تو از صداي اين شكستن
به جاي غصه ترسيدي و رفتي
 غروب كوچه هاي بي قراري
حضور روشني را از تو مي خواست
تو يك آن آمدي اين روشني را
بروي كوچه پاشيدي و رفتي
كنار من نشتي تا سپيده
ولي چشمان تو جاي دگر بود
و من مي دانم آن شب تا سحرگاه
نگارن را پرستيدي و رفتي
نمي دانم چه مي گويند گل ها
خدا مي داند و نيلوفر و عشق
به من گفتند گل ها تا هميشه
تو از اين شهر كوچيدي و رفتي
جنون در امتداد كوچه عشق
مرا تا آسمان با خودش برد
و تو در آخرين بن بست اين راه
مرا ديوانه ناميدي و رفتي
شبي گفتي نداري دوست من را
 نمي داني كه من ن شب چه كردم
خوشا بر حال آن چشمي كه آن را
به زيبايي پسنديدي و رفتي
هواي آسمان ديده ابريست
پر از تنهايي نمناك هجرت
تو تا بيراهه هاي بي قراري
دل من را كشانيدي و رفتي
پريشان كردي و شيدا نمودي
تمام جاده هاي شعر من را
رها كردي شكستي خرد گشتم
تو پايان مرا ديدي و رفتي

 

 

 
 

به روي گونه تابيدي و رفتي

مرا با عشق سنجيدي و رفتي

تمام هستي ام نيلوفري بود

تو هستي مرا چيدي و رفتي

كنار اتظارت تا سحر گاه

شبي همپاي پيچك ها نشستم

تو از راه آمدي با ناز و آن وقت

 تمناي مرا ديدي و رفتي

شبي از عشق تو با پونه گفتم

دل او هم براي قصه ام سوخت

غم انگيزست توشيداييم را

به چشم خويش فهميدي و رفتي

چه بايد كرد اين هم سرنوشتي ست

ولي دل رابه چشمت هديه كردم

سر راهت كه مي رفتي تو آن را

 

به يك پروانه بخشيدي و رفتي

صدايت كردم از ژرفاي يك ياس

به لحن آب نمناك باران

نمي دانم شنيدي برنگشتي

و يا اين بار نشنيدي و رفتي

نسيم از جاده هاي دور آمد

نگاهش كردم و چيزي به من نگفت

توو هم در انتظار يك بهانه

از اين رفتار رنجيدي و رفتي

عجب درياي غمناكي ست اين عشق

ببين با سرنوشت من چها كرد

تو هم اين رنجش خاكستري را

ميان ياد پيچيدي و رفتي

تمام غصه هايم مقل باران

فضاي خاطرم را شستشو داد

و تو به احترام اين تلاطم

فقط يك لحظه باريدي و رفت ي

دلم پرسيد از پروانه يك شب

چرا عاشق شدي در عجيبي ست

و يادم هست تو يك بار اين را

ز يك ديوانه پزسيدي و رفتي

تو را به جان گل سوگند دادم

فقط يك شب نيازم را ببيني

ولي در پاسخ اين خواهش من

تو مثل غنچه خنديد و رفتي

 دلم گلدان شب بو هاي رويا ست

پر است از اطلسي هاي نگاهت

تو مثل يك گل سرخ وفادار

كنار خانه روييدي و رفتي

تمام بغض هايم مثل يك رنج

شكست و قصه ام در كوچه پيچيد

ولي تو از صداي اين شكستن

به جاي غصه ترسيدي و رفتي

 غروب كوچه هاي بي قراري

حضور روشني را از تو مي خواست

تو يك آن آمدي اين روشني را

بروي كوچه پاشيدي و رفتي

كنار من نشتي تا سپيده

ولي چشمان تو جاي دگر بود

و من مي دانم آن شب تا سحرگاه

نگارن را پرستيدي و رفتي

نمي دانم چه مي گويند گل ها

خدا مي داند و نيلوفر و عشق

به من گفتند گل ها تا هميشه

تو از اين شهر كوچيدي و رفتي

جنون در امتداد كوچه عشق

مرا تا آسمان با خودش برد

و تو در آخرين بن بست اين راه

مرا ديوانه ناميدي و رفتي

شبي گفتي نداري دوست من را

 نمي داني كه من ن شب چه كردم

خوشا بر حال آن چشمي كه آن را

به زيبايي پسنديدي و رفتي

هواي آسمان ديده ابريست

پر از تنهايي نمناك هجرت

تو تا بيراهه هاي بي قراري

دل من را كشانيدي و رفتي

پريشان كردي و شيدا نمودي

تمام جاده هاي شعر من را

رها كردي شكستي خرد گشتم

تو پايان مرا ديدي و رفتي

 

 

 
 
 
 هیچکس
پنجشنبه 6 فروردین 1388 - 8:43:32 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خرید پستی


cod java


بزرگترین جامعه ی خندک ها 3


بزرگترین جامعه ی خندک ها 2


جامعه ی بسیار بزگ خندک ها 1


کلمات واختصارات چت


مطالب جالب توجه روز


عکس خنده دار


عکس هایی از بچه های شیطون و بامزه


همه جور اطلاعات در مورد مهدی سلوکی


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

117256 بازدید

2 بازدید امروز

38 بازدید دیروز

193 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements